کتاب زنانی که مرد می شوند توسط خانم آنتونیا یونگ استاد انسان شناسی دانشگاه برادفورد در سال2001 منتشر شده است. این کتاب یکی از نمونه های خوب تحقیقات انسان شناسی است که به کمک مصاحبه های عمیق با “مردان” یا به عبارتی با زنانی که اکنون مرد شده اند، انجام یافته است. این تحقیق از سال 1990 تا سال1998 در روستاهای شمال آلبانی انجام گرفته است. خانم آنتونیا یونگ در طول این سال ها ، هر سال چندین ماه را در روستاهای شمال آلبانی نزد خانواده هایی که یکی از دخترانشان مرد شده اند اقامت گزیده و با استفاده از تکنیک مصاحبه و مشاهدات عمیق ، از روی این روابط به ظاهر شگفت در قلب اروپای هزاره سوم میلادی پرده بر داشته است. این کتاب با زیر عنوان «باکرههای قسم خورده آلبانیائی» توسط منیژه مقصودی و محمد مهدی فتورهچی ترجمه شده و انتشترات جامعه شناسان آن را منتشر کرده است. در ادامه فهرست و مقدمه نوسنده و مترجان از نظر شما میگذرد.
فهرست کتاب
فهرست نقشه ها و تصاویر
مقدمه خانم آنتوتیا یانگ برای ترجمه کتاب ایشان
مقدمه مترجمان
فصل اول: مقدمه
فصل دوم: شجره خونی، شجره شیری
فصل سوم: “کَنون” قوانین آبروداری و مهمان نوازی
فصل چهارم : باکرههای قسم خورده” چه کسانی هستند؟
فصل پنجم زندگی همچون مردان
فصل ششم لباس به مثابه نماد جنسیت
فصل هفتم اعلان جنسیت مردانه: مردان و «باکرههای قسم خورده»
فصل هشتم جهان در حال حول
ضمیمه 1
ضمیمه 2
ضمیمه 3
فهرست منابع
نمایه
فهرست مطالب انگلیسی
مقدمه آنتونیا یونگ برای ترجمه کتاب
مقدمه مترجمان
کتاب زنانی که مرد می شوند توسط خانم آنتونیا یونگ استاد انسان شناسی دانشگاه برادفورد در سال2001 منتشر شده است. این کتاب یکی از نمونه های خوب تحقیقات انسان شناسی است که به کمک مصاحبه های عمیق با “مردان” یا به عبارتی با زنانی که اکنون مرد شده اند، انجام یافته است. این تحقیق از سال 1990 تا سال1998 در روستاهای شمال آلبانی انجام گرفته است. خانم آنتونیا یونگ در طول این سال ها ، هر سال چندین ماه را در روستاهای شمال آلبانی نزد خانواده هایی که یکی از دخترانشان مرد شده اند اقامت گزیده و با استفاده از تکنیک مصاحبه و مشاهدات عمیق ، از روی این روابط به ظاهر شگفت در قلب اروپای هزاره سوم میلادی پرده بر داشته است.
برای حضور ذهن خواننده ، پیش از معرفی مطالب کتاب شاید اشاره مختصری به موقعیت جغرافیایی و تاریخی سرزمین آلبانی بی فایده نباشد .
موقعیت جغرافیایی و تاریخی کشور آلبانی
آلبانی یکی از کشورهای قدیمی شبه جزیره بالکان است که در چهار راه اروپا و کشورهای حاشیه دریای مدیترانه واقع شده است . کشور آلبانی در ساحل دریای آدریاتیک قرار دارد . اکثر خاک این کشور کوهستانی است و در نتیجه زمین های کشاورزی آن محدود می باشد. این نکته از نظر درک عمیق تر مسئالی که منجر به پیدایش پدیده مورد بررسی در کتاب شده است دارای اهمیت می بشد . همانطور که در نقشه ملاحظه می شود کشور آلبانی از جهت شمال و شمال شرقی تا جنوب با کشور های یوگوسلاوی ، مقدونیه و یونان و از سمت مشرق با ایتالیا هم مرز است. تقریباتمامی ساحل شرقی این کشور نیز در کرانه دریای آدریاتیک قرار دارد.
قشه کشور آلبانی
مساحت آلبانی 287480 کیلومتر مربع و جمعیت آن 3544808 نفر است. پایتخت این کشور تیرانا نام دارد. مهمترین شهر های آلبانی، دوراس، الباسان، اشکودار، و الوار می باشند. به نظر نویسنده کتاب، منطقه شمال آلبانی وجه مشترک بسیاری با کوزوو دارد و در هر دو منطقه به زبان «گگ» صحبت میکنند. در حالی که زبان مردم آلبانی «توسک» است.
از نظر اعتقادات مذهبی ، 70% آلبانیایی ها مسلمان ، 10% کاتولیک (در شمال)و 20% باقیمانده ارتودوکس (در جنوب) می باشند.
جمعیت آلبانی با وجود تنوع قومی ، به طور نسبی یکی از همگن ترین جمعیتهای منطقه بالکان به شمار می آید : 91% آلبانیایی، 7% یونانی، 2% ولش، بلغاری، مقدونی، مونته نگروئی، رومی و صرب. جمعیت آلبانی در سال 1939 حدود یک میلیون نفر بود و هم اکنون بالغ بر 3544808 نفر می باشد. بنابر یک گزارش قوم شناختی ، تعداد آلبانیایی هایی که در درون وبیرون از مرز های آلبانی زندگی می کنند تقریبا با هم برابری می کند. ]
تاریخ معاصر
تاریخ معاصر آلبانی از سال 1912 آغاز می شود.دراین سال آلبانی از امپراتوری عثمانی جدا شده و اعلام استقلال می نماید. از دهه 1920 به بعد شخصی بنام احمد زوگو قدرت را در آلبانی بدست گرفته و به نام زوگ اول پادشاه آلبانی می شود. او با اتکاء به حمایت سیاسی و کمک های مالی که از ایتالیا می گیرد مدتی بر آلبانی حکومت می کند. در سال 1939 پس از حمله ایتالیا به آلبانی و تصرف این کشور به وسیله اشغال گران ،زوگو از آلبانی می گریزد و دیگر هرگز به آن باز نمی گردد.
پس از عقب نشینی نیروهای آلمانی در سال 1944، پارتیزانها به رهبری کمونیستها قدرت رادر این کشور به دست می گیرند. رهبر آن ها انور خوجه تا زمان مرگ خود یعنی تا سال 1985 بر آلبانی حکومت می کرد. او به باز سازی آلبانی به روش استالینی پرداخت و به ترتیب با یوگوسلاوی، شوروی و چین هم پیمان شد. انور خوجه درسال 1978سیاست خود کفایی و انزوا را برای کشور خود در پیش گرفت. درسال 1990، مبارزة قدرت درون حزب حاکم کمونیست منجر به پیروزی جناح لیبرال تر به رهبری پرزیدنت آلیا شد و وی برنامه اصلاحات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را برای آلبانی اجرا کرد. در انتخابات چند حزبی که در آوریل 1991 برگذار شد حزب کمونیست اکثریت آراء را حفظ کرد ولی تحت نام حزب سوسیالیست درسال 1992 شکست خورد.
نویسنده کتاب وضعیت سیاسی آلبانی پس از فروپاشی کمونیستی را این گونه توصیف می کند:” هنگامی که حزب دموکرات در سال 1992 با ریاست جمهوری «سالی برشیا» تحقیق مفهوم یک جامعه مدنی با حرکت سریع به سوی غربی شدن، پوششدهی نشد. باز شدن دربها به روی دموکراسی موجب باز شدن دریچهها به روی فساد مالی نیز شد. رفتار بسیار استبدادی «بریشا» و اتهام او برای مشارکت و یا حد اقل پذیرش فساد رو به رشد، منتهی به عمیق شدن اختلافات طبقاتی در جامعه گردید. اقتصاد کشور بر اثر برنامههای سرمایه گذاری « هرمی » نامشروع، که به نظر میرسید توسط اشخاص دولتی که در این برنامهها ذینفع بودند، حمایت میشد، تباه شد. عدم موفقیت این برنامهها و مخالفت «بریشا» با استعفا از ریاست جمهوری در ماههای اولیه سال 1997 منجر به خشونتها و هرج و مرجهای گسترده گردید.”
شرح و تفصیل کتاب
این کتاب هشت فصل دارد. می توان گفت یک کتاب کاملاً انسان شناسی است که با روش کیفی و با استفاده از تکنیک های مشاهده، مشاهده عمیق و مصاحبه های عمیق، مصاحبه های باز و با ساختار، انجام شده است.
فصل اول خلاصهای است از پیشینه تاریخی، دوران جنگ و بعد از آن و زندگی در دوران کمونیستی . در این فصل نویسنده به اهداف خاص خود در این تحقیق اشاره می کند . همچنین به نقد مقالاتی می پردازد که با برداشتی قوم مدارانه و با فرضیاتی در مورد نقش جنسیت در آن جامعه ، به بررسی این مسئله پرداخته اند . نقطه نظرات وی در این زمینه با یک بحث کلی پیرامون مفهوم فداکاری فردی و جمعی و برداشت های متفاوتی که از این دو مفهوم فرهنگی در جوامع گوناگون وجود دارد همراه می باشد . کوشش وی در این است که با دور نگاهداشتن خوداز برداشت های قوم مدارانه و با فاصله گرفتن از آن ها ، نگاه تازه ای از این پدیده ” زنانی که مرد می شوند ” ارائه دهد می گوید: ” در حقیقت برعهده گرفتن نقش یک مرد توسط یک زن در چنین موقعیتهای معین در کشور خودشان، نه تنها قابل قبول و مورد تائید میباشد، بلکه انتخابی است برای یک زندگی بهتر که اکثراً توسط خود این زنان به گونهای فعال روی میدهد. در حالیکه در برخی موارد، قسم خوردن برای حفظ این عهد و پیمان نوعی فداکاری محسوب میشود، ولی مفهوم این پدیده میتواند، در جامعه ای که ارائه خدمات فردی به جامعه به عنوان یک کار مثبت تلقی میشود، بسیار متفاوت باشد، اگر ورود زن به حیطة مردانه همراه با فداکاری است، پس موجب شکوفائی عزت نفس زن میگردد.”سپس نقطه نظرمردم شناس روسی «ام. باجراکتاروویچ» را مطرح می کند که از جامعهای کمونیستی برخاسته و اظهار می دارد که در آن جامعه فداکاری فردی به نفع همگان، آن گونه که ما برداشت می کنیم، فداکاری محسوب نمیشود: ” در یک جامعه سنتی قومی، فداکاری فردی نه تنها الزامی است، بلکه افتخار آمیز و انسانی نیز میباشد.” در نتیجه او تاکید میکند که باکرههای قسم خورده با عهد و پیمان بستن به مجرد ماندن، برای خوشبختی خودشان، خانواده و خاندان خود فداکاری مثبتی انجام دادهاند.
در فصل دوم تحت عنوان “شجره خونی، شجره شیری “نویسنده ، خواننده را با فضای فرهنگی سنتی جامعه آلبانی، فضای فرهنگی ای که در آن چنین پدیده ای به وجود آمده ، آشنا می کند. او به بررسی ویژگی هایی چون : پدر سالاری ، قوانین مرد محوری ، قوانین مربوط به مالکیت ، وراثت، شیر بهاء ، و مفاهیمی مانند : طایفه، خاندان و خویشاوندی، سرپرست خانوار و نیز شرایطی چون : موقعیت زن در نامزدی ، ازدواج از پیش مقرر شده ، فوت شوهر، ازدواج “لویرات” و تقسیم کار می پردازد و ورای این مثال ها ، جامعه سنتی آلبانی را معرفی می کند .
عنوان فصل سوم کتاب “«کَنون» قوانین آبروداری و مهمان نوازی ” است. “کَنون” نام کتابی مشتمل بر مجموعه قوانین عرفی است که دارای 12 جلد می باشد. در این مجموعه حد اقل می توان بر 1262 ماده حقوقی انگشت نهاد که کاملا مرد محورانه بوده و بسیار سختگیرانه می باشند . این قوانین تمام ابعاد زندگی مردم را دربرمی گیرند و عبارت اند از: مقررات اقتصادی و سازمان دهی خانواده، مهمان نوازی، برادری، طایفه ای، حد و مرزها، کار، ازدواج، زمین و دام و پاره ای دیگر از قوانین “آبرو و شرف فردی” در میان آلبانیایی ها از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است تا بدان حد که بخش اول « کتاب هشتم» قوانین تماما به این موضوع اختصاص دارد . خانم یونگ در این خصوص می نویسد: “هتک حرمت به آبرو و شرف فردی با پرداخت مال و ملک جبران پذیر نیست؛ بلکه فقط از طریق ریختن خون یا عفو کریمانه (با وساطت دوستان خوب) امکان پذیر است ” . او ادامه می هد: “همان گونه که قبلا نیز ذکر شد، ریختن خون (البته فقط خون مردان) و ضرورت حفظ آبرو و شرف خانوادگی از طریق داشتن سرپرست خانواده مورد احترام همگانی است و به ویژه برای درک علت وجودی و اهمیت «باکره قسم خورده» در جامعه روستایی آلبانی بسیار مهم است.” او سپس نتیجه می گیرد: ” درک پیروی جدی این مردمان از «کَنون» برای فهم اینکه چگونه «باکرههای قسم خورده» توانستهاند خود را در چنین جامعه ای که پیرو مجموعه قوانینی میباشد و طی چندین قرن تدوین و توسعه یافته، به صورت جدی جای دهند و با آن مطابقت پیدا کنند ضروری است.”
بنابراین ، درک عمیق کتاب “زنانی که مرد می شوند” به شناخت کتاب «کَنون» مرتبط می شود. ظاهرابسیاری از مردم آلبانی وبخصوص ساکنان روستاهای شمال این کشور ، بدون تکیه به قوانین مدنی و غالبا با پیروی از قوانین عرفی مکتوب در ““کنون”” زندگی می کنند. این یکی از اختلاف های بارز میان آلبانیایی ها و مردم سایر نقاط اروپا است. این قوانین به پیش از قرن هفدهم ، یعنی زمانی که مردم به صورت گروههای بزرگ به اسلام گرویدند ، برمی گردد. بسیار کسانی که طبق قانون «کَنون» زندگی میکردند دین خود را تحت الشعاع آن قرار داده بودند.
این کتاب که به صورت شفاهی و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده بود، حدود 5 قرن پیش مکتوب و در 18 جلد منتشر شد . قابل ذکر است که نسخه های متعدد با تعبیر های کم و بیش متنوعی از این کتاب موجود است. در یکی از این نسخه ها بیش از نسخ دیگر به مبحث باکره های قسم خورده پرداخته شده است. بنابراین تفاسیر متعددی از پدیده باکره های قسم خودره وجود دارد. حتی در یکی ازنسخ به زن اجازه داده میشود که تنهابر اساس انتخاب شخص خود عهد ببندد. منتهی، نظر به اینکه این عهد و پیمان مادام العمر الزامآور است به او توصیه می شود که حتی الامکان بدون مشورت و اجازه از والدین و اقوام خود – که احتمالا به اوخواهند گفت این تغییر را به تاخیر بیندازد ـ اقدام به چنین کاری نکند. البته در بین آلبنیایی هایی که خیلی سفت و سخت پایبند “کنون ” می باشند ، مرد شدن بنابر اجبار صورت می گیرد.
در این فصل به مباحث کلیدی چون : قدرت واهمیت قسم خوردن ، قدرت عهد و پیمان و شکستن آن ، مهمان و مهمان نوازی ، خانوادههایی که در حال خونخواهی هستند و در نهایت به مبحث وساطت و آشتی کنان می پردازد. عهد و پیمان یکی از مواد کلیدی این رسم است. از اینرو به عهد و پیمان باید به صورت یک ضروری تام نگاه کرد که شکستن آن با مجازات خاص خود همراه می باشد. عهد و پیمان به طور کلی پایه و اساس کلیه رفتارها و کردارهای شخصی و اجتماعی در این فضای فرهنگی به شمار می آید . اهمیت آن تا بدان حد است که دو بخش از مجموعه کتاب های «کَنون» به آن اختصاص یافته است. رسیدن به مرحله بستن عهد و پیمان به منزله پایان هرگونه بحث وجدل می باشد. این عهد و پیمان، به نوعی بیان دینی است. شخصی که چنین عهدی بسته از نظر قانونی ملزم و متعهد به وفای عهد است. در یکی ازموارد این قانون نسبت به بد عهدی هشدار داده شده است : ” ننگ چنین عملی تا هفت نسل برای خانواده آنها باقی میماند ” . این قوانین پایه و اساس یکسری اصول اخلاقی هستند که تمام مردم آلبانی را از نظر رفتار و کردار عمیقاً تحت تاثیر قرار میدهد. معمولا «بسا» به عنوان یک عهد و پیمان مادام العمر در نظر گرفته میشود و در مورد «باکرههای قسم خورده» چنین است.
حال ببینیم امتیازاتی که به یک باکره قسم خورده می رسد چیست. مسئولیت سرپرستی خانواده را بر عهده می گیرد و مالک خانه پدری می شود . به گفته نویسنده کتاب:”زنی که گزینهای برای «باکره قسم خورده» است، میتواند نام و میراث خانوادگی را حفظ کند و مانع از این شود که خانه، اجاق و شمع آن خاموش شود”.
درجامعه قوانین عرفی ای وجود دارد که اساس آن اطاعت افراد است .این قوانین به صورت کد های فرهنگی در کتاب ““کنون”” تعریف و تفسیر شده است. در صورتی که چنین عهد و پیمانی توسط یکی از باکره های قسم خورده شکسته شود ، قطعا باعث جنگ و خونریزی میان خانواده خودش و خانواده نامزد طرد شدهاش میگردد. این هتک ناموس مسئله ای عمومی و نه صرفا شخصی است .ازاینرو شکسته شدن چنین عهد و پیمانی موجب میشود که او و خانوادهاش در معرض خطر شدید مجازات قرار گیرند.
از جمله موارد دیگری که در کتاب ““کنون”” به آن پرداخته شده است ، مهمان و مهمانداری است که سی و هشت ماده به آن پرداخته است. اولین ماده این است که ” خانه یک آلبانیایی متعلق به خداوند و مهمان است.بیش از ده ماده اختصاص به تخطی از مهماننوازی و مجازات های آن دارد.در یکی از این مواد چنین آمده است : اگر شما انتقام قتل مهمان خود را نگیرید، حتی اگر قاتل هم روستایی (هم شهری) شما باشد؛ دیگر اجازه نخواهید داشت در جلسات مردان با آبرومند و شریف شرکت کنید، زیرا شما در مابقی عمر خود، بی شرف و بی آبرو باقی خواهید ماند.
علاوه بر اینها یک سری از مواد در رابطه با رفتار صاحب خانه با مهمان و حتی در رابطه با بریدن گوشتی که برای مهمان گذاشته میشود اختصاص داده شده است .
بخش هایی از این کتاب در رابطه با «وساطت» (به ویژه در مورد خونریزی) و « تضمین» آمده است. این بخش حاوی دستورالعمل هایی در مورد حل اختلاف و نقش ضامنها و نیاز به واسطه میان دو خانواده می باشد که به صورت مفصل بحث شده است. نویسنده در این مورد چنین می گوید : “وساطت و میانجیگری ممکن است با توافق پرداخت مالی یا وعده مشارکت در یک قطعه زمین با موفقیت انجام شود. هنگامی که در موارد خونریزی، اختلاف حل شود و آشتی صورت گیرد، همان گونه که قبلا ذکر شد، معمولاً جشنی با عنوان « غذای خون» بر پا میگردد. کسانی که در مراسم این غذای تشریفاتی شرکت میکنند عبارتند از میانجیها، قربانی و اقوام و دوستان او که همگی به منزل خانواده قاتل میروند تا در خوردن غذایی که توسط خانواده قاتل تهیه شده است سهیم باشند.”
به این ترتیب، ویژگی جامعه مردسالارانه آلبانی و وجود قوانین عرفی که تاکیدبر داشتن سرپرستهای خانوار مرد می کند،از جمله عواملی اند که باعث پیدایش رسمی می شود که در آن نوع دیگری از « مرد » ظاهر می شود و پدیده باکرههای قسم خورده به وجود می آید.
فصل چهارم با این پرسش آغاز می شود : “باکره های قسم خورده چه کسانی اند؟” . منشا و اصلیت «باکرههای قسم خورده» چیست؟ تا به حال هیچ گونه مستننداتی در مورد مبداء پدیده « باکرههای قسم خورده » مشاهده نشده و هیچ گونه توافقی هم در مورد تاریخ پیدایش مبداء آن وجود ندارد. با این حال اغلب پژوهشگران به افسانههای آمازون در یونان باستان اشاره می کنند.
برخی از مردم شناسان روسی به بررسی پدیده باکره های قسم خورده در میان اسلاوهای جنوبی در سالهای 48-1935 و سپس یک دهه بعد در سالهای 60-1952 پرداخته اند. در مناطق دیگری مانند ترکیه نیز نمونه هایی یافت شده است . همچنین به نمونه دو کولی از اهالی کوزوو در نیمه قرن بیستم اشاره می کنند . اما محققینی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در باره این پدیده در جامعه آلبانی تحقیقاتی انجام داده اند.در غالب این تحقیقات به تفسیر پدهده فوق پرداخته شده و یا منشائ تاریخی ویا اسطوره ای آن مد نظر قرار گرفته است.
برخی از محققین مبداء پدیده فوق را دربقایای تاریخی افسانههای زنان جنجگوی آمازون می دانند که در دوران مادرشاهی یونان باستان این پدیده ناپدید شده است. حتی این پدیده را به «آئین ویرگو» نسبت می دهند.
ظاهراباید در آئین ها و سنتهای پیش از مسیحیت به دنبال ریشه های این پدیده گشت. خانم یونگ می نویسد : گوزیک در تلاشی که برای رد یابی بنیان این پدیده انجام داده، تحقیق و تفحص در مورد یک ارتباط منطقی و دوگانه بین آئین زمین و آئین دریا (آنهایی که بکر هستند) را لازم میداند.نویسنده تاکید می کند که در طی 150 سال گذشته گزارش های پراکنده ای از جغرافی دانان خارجی، سیاحان، انسان شناسان و مورخین در مورد ملاقاتهای اتفاقی خود با این “مردان” صورت گرفته ولی تعداد اندکی تحقیق در باره این پدیده انجام شده است. تا قبل از قرن نوزدهم هیچ سندی یافت نشده است. ولی نکته قابل تاکید این است که چون ““کنون”” قبل از قرن پانزدهم تدوین شده ، در نتیجه پدیده فوق به گونه ای شفاهی از نسل های گذشته تا زمان حال به صورت سنت در میان آلبانیایی ها حفظ شده است. در نیمه اول قرن بیستم محققین روسی تحقیقات میدانی در این باره انجام داده اند . این تحقیقات با مصاحبه های متعددی همراه بوده است. تحقیقاتی هم توسط محققین غربی ازدهه 1960 به بعد در این زمینه انجام شده.
نویسنده در این فصل ، به باز بینی تمام تحقیقاتی که دراین زمینه انجام شده ، می پردازد. سپس بحث را با یک نقسیم بندی از این پدیده ادامه می دهد. بنابر تقسیم بندی نویسنده ، «باکرههای قسم خورده» را میتوان به سه گروه تقسیم کرد: گروه اول کسانی هستند که والدینشان در دوران کودکی یا حتی قبل از تولد،در این باره تصمیم گرفته اند. گروه دوم افرادی هستند که خودشان پس از رسیدن به سن بلوغ ، این تصمیم را گرفتهاند. گروه سوم شبه ـ مذهبی هستند. او در باره هر یک از این سه گروه ، با ذکر مثال هایی پدیده فوق را بیشتر باز می کند. دربخش بعدی سرانجام به شرح حال و زندگی هر یک از این «باکرههای قسم خورده» بر می خوریم. مسائل و مشکلاتی که هر یک از آنها با آن مواجه بوده اند در اینجا به تفصیل بیان شده است.
فصل پنجم با این جمله آغاز می شود: “این شگفت انگیزترین رسم آلبانیای کوهستانی است: چنانچه یک دختر از ازدواج با مردی که توسط والدینش انتخاب شده است،امتناع ورزد، مردی که احتمالاً قبل از تولد به نامزدیاش درآمده بوده است، باید موهای خود را با قیچی کوتاه کند و خودش را تا حد امکان به جنس مذکر مبدل نماید. همچون یک راهبه، بدون هرگونه ویژگی و رابطه جنسی؛ از او انتظار میرود که در درگیریهای قومی شرکت کند. از او انجام کارهای مردانه درخواست میشود. در کشمکشهای خونین، همچون برادرانش مشارکت میکند” . در این فصل نویسنده به بررسی زندگی بیش از 10 تن از زنانی که مرد شده اند می پردازد. از جمله : لیول ، دیلو ، پاشکه» و . . . بدین ترتیب در فصل پنجم یک بررسی اتنوگرافی عمیقی از وضعیت آنها شده است.
لباس به مثابه نماد جنسیت است ، عنوان فصل ششم می باشد. نویسنده در این فصل به تعریف و طبقه بندی لباس ها می پردازد و سپس به مبحث هویت از این باب دامن می زند . او به مباحثی چون : کارکرد لباس و انواع پوشش های محلی از جمله : پیش بندها و حجاب ، عرقچین می پردازد و در نهایت مبحث پوشیدن لباس جنس مخالف در بالکان ، را با نگاه عمیق و موشکافانه انسان شناسی باز می کند. در این بخش به تفکیک پوشاک مردانه و زنانه ، نحوه آرایش ، آرایشگاه های مردانه و زنانه بر می خوریم. نویسنده در این خصوص می نویسد : ” «گژرگژی» بیان میکند که تا سن 9 سالگی، ، کودکان آلبانیایی همگی بهطور یکسان لباس میپوشند. از زمان اولین اصلاح موی سر، یک پسر ،هویت جنسی پیدا کرده و به عنوان یک قربانی بالقوه در نزاعهای خونی، در معرض آسیب قرار میگیرد. به همین دلیل، معمولاً اولین اصلاح موی سر برای چندین سال به تعویق میافتد. از حدود دوازده سالگی، به پسر های آلبانیایی بر اساس سنت، به شیوه مردانه لباس پوشانده میشود ”در حالیکه دختران در همین سن، که بالغ محسوب میشوند، باید تا حد امکان لباس ساده بر تن کنند، و بهویژه در پوشاندن موهایشان با روسری که در زیرچانه و دور گردن گره میخورد دقت داشته باشند“. بهدلیل حفظ حرمت و شرف خانوادگی این دختران، بهویژه از سن بلوغ جنسی از آنان انتظار میرود لباسهای مناسب بر تن کنند. همچنین این همان زمانی است که دختران، پوشیدن حجاب را آغاز میکنند، چنانچه بخواهند خود را با مسلمانان متعصب، هر چه بیشتر تطبیق دهند.” به نظر محقق ، تنوع پوشش در میان «باکرههای قسم خورده» نشان دهنده زمینه اشتغال و موقعیت آن هاست. او به پوشش سنتی “دیلور” اشاره می کند :” پوشش سنتی «دیلور» به مثابه یک پیش کسوت روستایی شرافتمند، با پیراهن کتانی راه راه «سانی» و جینهایی که رانندگان کامیون میپوشند مغایر است.”بدین ترتیب این فصل مملو از مثال های اتنوگرافیک است که بیشتر و عمیق تر به موضوع پرداخته است.
فصل هفتم با عنوان : اعلان جنسیت مردانه : مردان و «باکرههای قسم خورده» ، آغاز می شود. در این فصل به مباحثی چون: زنان پوشنده لباسهای مردانه، افراد تغییر دهنده جنسیت و پوشندگان لباس جنس مخالف در فرهنگهای دیگر و یک جنسیت سوم ، کتاب پایان می یابد. این فصل اختصاص به یافته های تحقیق میدانی و نیز اسناد و مدارک دارد. ازاینرو این فصل بیشتر یک فصل تاریخی تحلیلیبه شمار می رود .
فصل هشتم ، جهان در حال تحول نام دارد. در این فصل مباحثی مانند: چالش پیش رو ، تأثیرات و دورنما های بیرونی و کوزوو ، مطرح است. در بخش پایانی این فصل مطلبی تحت عنوان : سرانجام «باکرههای قسم خورده» چه خواهد شد؟ وجود دارد . در اینجا به وضعیت اجتماعی وسیاسی جامعه آلبانی در دوران کمونیستی و پس از آن اشاره می شود.نویسنده ، به تغییرات جبری که در مقابل هر جامعه ای هست اشاره می کند. اوبا این جمله آغاز می کند : ”عامل اصلی در تشخیص دگرگونی جامعه روستائی، وضعیتی است که طبق آن، افراد محلی، تغییراتی راکه در سراسر عمرشان رخ داده است، مورد ارزیابی قرار می دهند… میتوانیم با نگاهی به شیوههای مختلفی که بر اساس آن، الگوهای تاریخی و چند ساختاری مربوط به تجربیات ،ارزیابی می شوند، به مفهوم تغییر ،آگاهی پیدا کنیم“. و بدین ترتیب ، تغییر ، در هر جامعه ای و در هر مقطعی به ناگزیر رخ می دهد. پس از سقوط نظام کمونیستی در سال 1991، رژیم جدید مجدداً همان فشارها را بر این جامعه وارد نمود .پس از سال 1991 ، در آلبانی ، جنبش زنان در آلبانی ، شکل گرفت. این کمیته به بررسی وضعیت زنان پرداخت. اعضای جنبش زنان در آلبانی، وضعیت «باکرههای قسم خورده» را مورد بحث و بررسی قرار دادند. این جنبش با نظام پدرسالاری مجادلاتی داشت. خود «باکرههای قسم خورده» هم به این موضوع آگاهی داشتند. ولی تمایل چندانی به جنبش زنان نشان نمیدادند.
نویسنده چنین اشاره می کند که : بعید به نظر میرسد که ارزشهای سنتی «باکرههای قسم خورده» با ارزش های گروههای زنانی که به تازگی شکل گرفته بود منطبق شود. برخلاف اوجگیری جنبش زنان در دهه اخیر (ضمیمه 3 را نگاه کنید)، درمناطق روستایی شمال آلبانی، حتی سخن گفتن از کنترل موالید هنوز هم مجاز شمرده نمیشود. از نظر ”دجانا دجالوشی“ هنوز در میان خود زنان، حمایت قابل توجهی برای حفظ قوانین «کَنون» دیده میشود. (11)
دولتهای جدید آلبانی سنتهای کهن جامعه و از جمله قوانین کَنون را کمتر بهرسمیت می شناختند و اصولا از آن پرهیز می کردند. به خصوص پس از سال 1967، و پس از انقلاب فرهنگی سال 1974 پس از آنکه اعلان گردید که بسیاری از آداب کهن از بین رفته. از این رو هیچ یادداشت و مدرک مستندی درباره زنانی که همچون مردان زندگی میکردند، نگهداری و یافت نگردید.
نویسنده کتاب ، در انتهای این فصل چنین نتیجه می گیرد که با تضعیف ساختار خانواده گسترده و به هم پیوسته، در وضعیت زنان تغییر و تحولات زیادی روی می دهد و علاوه بر آن تقاضای بسیار زیادتری برای به رسمیت شناختن حقوق زنان مطرح خواهد شد. حق آنان برای ترک خانه، برخورداری از آموزش و برعهده گرفتن اموری که بهواسطه آن،تمام این موارد و برخی دیگر باعث می شود که آنها به سختی به زندگی خانوادگی سنتی بازنگردند و حتی روی گردانند. تمام این تغییرات ، تاثیر بسیار زیادی بر پدیده فوق می گذارد. نویسنده در پایان اشاره می کند که : “این احتمال وجود دارد، کسانی که در گذشته، احتمالأ به سنت «باکره قسم خورده» شدن تمایل نشان دادهاند، در آینده، حقوق خود را به روشهای دیگر مطالبه کنند.. . . این کتاب، پرسشهای بسیاری را بدون پاسخ میگذارد، و البته با آگاهی. به غیر از اظهارات مختصر مندرج در ترجمههای مختلف “کَنون” ، کسانی که به ایفای نقش «باکرههای قسم خورده» میپردازند، هیچ راهنمود معینی ندارند. این نقش سنتی بنابر ضرورت، به سازگاری با جهانی در حال تغییر و دگرگونی منجر خواهد شد.”
نقد و تحلیل
اولین تصوری که از این کتاب ، تحت عنوان ” زنانی که مرد می شوند ” می شود، این است: این تغییر، باید با توجه به تحولات فیزیولوژیکی روی داده باشد. در حالیکه اصلاً چنین نیست و زیرعنوان کتاب ، «باکره های قسم خورده» ، دقیقاً به جنبه غیر فیزیولوژیکی پدیده اشاره دارد. بنابراین ،از زیر عنوان، چنین استنباط می شود که دخترانی اند که بر طبق مراسمی قسم می خورند که هرگز ازدواج نکنند، صاحب فرزند نشوند و همچنان از نظر فیزیولوژیکی دختر باقی بمانند ، ولی در مقابل مرد می شوند، به گونه ای دقیقاً فرهنگی.
این دختران از روزی که قسم می خورند مرد شوند، از نظر ظاهر، رفتار، کار، … تغییر می کنند. اول از همه نام آنها نامی مردانه می شود، مثلاً در یکی از موارد به فاطیما تبدیل می شوند، موهای سر خود را به سبک مردان کوتاه می کنند، لباسی مردانه یعنی کت و شلوار می پوشند. باید بگوییم در این روستاهای تفکیک دقیق بین پوشاک مردان و زنان با اهمیت تلقی می شود. زنان همواره لباس بلند زنانه ای می پوشند و هرگز با بلوز و شلوار ظاهر نمی شوند. موهای آنها بلند است و با روسری آنرا می پوشانند، در حالیکه پوشاک مردانه شامل کت و شلوار است. بنابراین در چنین جامعه ای تغییر پوشاک بخودی خود ً یک تغییر فرهنگی محسوب می شود. این دختران با این تغییرات ظاهری، در این جامعه و در روستای خود از این به بعد به عنوان مرد شناخته می شوند. آنها از این پس می توانند در مکان هایی که اختصاصا به مردان تعلق دارد مانند قهوه خانه هاو دیگر پاتق های مردانه ظاهر شوند . در مهمانی ها و مجالس عروسی نیز که محل نشستن زنان و مردان جداست باید در جایگاه مردانه بنشینند. این دختران مرد شده به راحتی در مجامع مردانه سیگار می کشند و حق دارند که مشروب هم بنوشند . “آنها” این زنان مرد شده ، در میان جمعی از مردان سیگار خود را می پیچند و به آزادی دود می کنند، حتی سیگار خود را گوشه گوششان می گذارند. تغییرات رفتاری